قاب عکس کهنه به قلم آرزو رضایی انارستانی
پارت پانزده
زمان ارسال : ۳۲۵ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه
از این همه بچه یتیم، چرا هیچ وقت هیچکدام را نیاورد و نگذاشت توی دامنم که مادرش شوم؟ ده سال منتظر بچهای از خون خودش بود. آخرش هم ده روزه، زندگی ده سالهمان را خراب کرد.
عمه میگفت: هان! آن خانم جان عفریتهات هم خودش را بند کرد به یکی یک دانه داداشم، هم توی ریقو را داد به بچهام.
من هم که به قول ماه منیر توی دهانم مار داشتم جواب میدادم: همچین بچهام، بچهام میکنی که انگار خودت
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
آرزو رضایی انارستانی | نویسنده رمان
نوش نگاهتون
۱۱ ماه پیشاسرا
20بیچاره طوبی ولی ۱۱سال سن قدبلندطوبی توچه فکری این توچه فکری عزت هم خدااعلم توچه فکری
۱۱ ماه پیشآرزو رضایی انارستانی | نویسنده رمان
همهی زنان به یک اندازه میسوزند
۱۱ ماه پیشسیتا
00بدبخت طوبا از ترس نمیاد نازخاتون فکر میکنه داره ناز میکنه
۱۱ ماه پیشآرزو رضایی انارستانی | نویسنده رمان
امان از قضاوتها
۱۱ ماه پیشرزا
00بسیار زیبا و دلنشین قلمت پایدار عزیزم
۱۱ ماه پیشآرزو رضایی انارستانی | نویسنده رمان
ممنونم❤
۱۱ ماه پیش
الناز
10قلمت پایدار رمانت خیلی قشنگه این سبک رمان ها خیلی دوست دارم💕💕💕